کودکانه

پیرمردی که در کودکی جا مانده...

کودکانه

پیرمردی که در کودکی جا مانده...

هذیان

 

نشانی را از تو گرفتم

وقتی نمانده بود تا بمانیم

گمانم سر و ته مان آن شب اسباب کشی داشتند!

......

 

1: چوب بستنی شما در حلق من گیر کرده دکتر جان!

2: کرمی که حباب را با پیله ابریشمین اشتباه میگرفت...

3: زلزله ی ژاپن ترس تهران خودمان را در دلم انداخت...

 

نظرات 3 + ارسال نظر
هاجر جمعه 27 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:14 ق.ظ http://tiktak-h.blogsky.com

ras migi faghat khodam mifahmam chi migam chon faghat khodam az dardam khabar daramo bas. ...

اوهوم

سوتین صورتی سه‌شنبه 2 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:37 ب.ظ http://kasimeslhichkas.blogsky.com

ذکتر جان حلق ما را ول کن مشکل کرم هاست !

مسواک بزن دخترم!

باران پنج‌شنبه 11 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 04:39 ب.ظ

سلام دوست من، سال نو مبارک. ایشالا یه سال باشه هم واسه تو هم واسهء بقیهء ایرانیا پر ازشادی و ارزانی
یه بار اومده بودی تو وبلاگم. باران خوزستان. البته به انگلیسی. یادته؟ مننم تازه اومدم تو وبلاگت. شعراتو خوندم . عجیب بودن به نظرم. گنگ هم بود .شاید من ذهن کندی دارم. نمی دونم. چی تو ذهنت می گذره که شعرات عجیبن. دوست دارم بدونم.
منتظر جوابت هستم. سپاس

همه ی ما کمی گنگیم! میشه یک بار دیگه آدرس وبلاگتو بنویسی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد