کودکانه

پیرمردی که در کودکی جا مانده...

کودکانه

پیرمردی که در کودکی جا مانده...

هذیان

 

نشانی را از تو گرفتم

وقتی نمانده بود تا بمانیم

گمانم سر و ته مان آن شب اسباب کشی داشتند!

......

 

1: چوب بستنی شما در حلق من گیر کرده دکتر جان!

2: کرمی که حباب را با پیله ابریشمین اشتباه میگرفت...

3: زلزله ی ژاپن ترس تهران خودمان را در دلم انداخت...