کودکانه

پیرمردی که در کودکی جا مانده...

کودکانه

پیرمردی که در کودکی جا مانده...

#4


برای هزار یکی کم بود

قصه را شنیدم که حوا در هوای بغداد بود!

بگو

روزبه پایانم رسید

و

شوکران در دستم، وقتی...

هزار و یک شب را تاب آوردیم


......


پ.ن: شراب الشعیر خالی من الکحول!!!!

نظرات 4 + ارسال نظر
shahrzad یکشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:49 ب.ظ http://hichopoch.blogsky.com

inast hezaro yek shbaye man

سوتین صورتی جمعه 20 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:06 ب.ظ http://kasimeslhichkas.blogsky.com

هزار یک شب را
تاب دارم
درتب تو

مریمانه شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:03 ق.ظ http://maryam-tak.blogfa.com

هی نمیتونم خوشحالی و تعجب و لذت بردنمو از بابت مطالبت مخفی کنم. ولی به خودت نگیرا همچین خبری هم نیست. گفته باشم .

سوتین صورتی سه‌شنبه 2 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:38 ب.ظ http://kasimeslhichkas.blogsky.com

هزار و دو شب قصه نا تمام را تمام می کنم
در هوای حوا!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد